سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقیقت آن است که زمانه ما را با خود برده است و شهدا مانده اند

چگونه باور کنیم لبخندتان فقط زینت بخش عکس هاست !

حالا شما بگو با چشمان همیشه گریان خواهرم چه کنیم ؟

هنوز چشم های مان سیراب اشک نشده است ...

سنگین است داغ فراق شما ...

بغض گلوگیر امان نمی دهد . سید مرتضی می گوید " آه " از اسماء خداست ، دل تان که گرفت آه بکشید ... که یادش را کرده باشید .

این روزها کار من فقط همین است ....

آه ....

آه ...

آه ...

ای سردار ! 

به واسطه ی خواهر از محبت های تان بهره مند می شدم .گفته بودمش از شما خیلی چیزها را یاد گرفته ام . 

همیشه شرم داشتم به چهره تان نگاه کنم و حالا شرم دارم به ما نگاه کنید و ناراضی باشید از ما ! 

 و ... ای شهید غریب !

اکنون ، مَحرم شدید به دل های مان . پرده ها را برداشتند تا نه فقط پاسداران و سربازان رهبر ، که چون من غافلی از شما فیض ببرم تا مهربانی تان ، بی حساب ، ببارد . دنیا گنجایش محبت شما را نداشت ! عالمی بزرگتر می خواستید تا ما را آگاه کنید و سرشار از محبت تان .

راستی .. همه ی عالم هم بگوید مرگ ٍطبیعی بوده ، من به یقین می گویم طبیعت ٍعالم ٍ الله همه چیز را مهیا کرد که شهید شوید . 

خیلی حرف ها هست باید بگویم تان ، باشد ، چهل روز دیگر بر مزارتان . خوش به حال تان که با تاسوعای ابالفضل یکی شده است .

دعای مان کنید ... حلال مان کنید .. شفاعت هم که ...

حرف آخر :

نمی دانید چقدر سخت بود وقتی گفتیم شهید شده اید و به مان گفتند با تعجب ، که مگر هنوز جنگ است ؟!!!

داریم امتحان می شویم . کمک مان کنید قبول شویم .