اولین پست 90
بعد از چند ماه دوری از فضای مجازی ، خوش خوشکی سری به وبلاگ زدیم ! اصلا یادمان نمی آمد پست آخر چه بوده ؟! اول کامنت ها را خواندیم ، باز هم چیزی یادمان نیامد وب را باز کردیم ، کمی نگاهش کردیم (دقیقا این طوریو این طوری ) ، انگار که آشنای ٍ دورٍ غریبٍ از یاد رفته ی ٍصمیمی ای ، (ترکیب وصفی رو داری که ؟ ) خاطرمان بیاید . دل مان تنگ ٍنوشتن شد ، دوباره ! چه کنیم که زندگی مان هم زیر و زبر شود قلم نوشتن همچنان جلویمان قامت رعنایش را به رخ می کشد .
از متن مهم تر :
1 . یک جورای داشتیم دانشجوی دانشگاه تهران می شدیم ، خبر رسید شاید امسال نگیرند دانشجو و نگیرند به خودشان که اسممان جزء قبول شدگان است و کک شان نگزد خلاصه ! 60 نفر می خواستند ، 400 نفر گرفته اند !!! در حال دعا کردنیم که اسممان برود توی لیست 60 نفره ، اگر خدا بخواهد و به مصلحت بداند و رییس دانشگاه یاد بگیرد آب ریخته را درست جمع کند .
2 . دوستان ! بروید ، سور و سات بچینید داریم می آییم یک ماه دیگر .