سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همچون سرگرمی

شما سریال  "همچون سرو " را می بینید؟

چند تا سوال برام پیش آمده

1 . تا حالا صدای تیر و گلوله و خمپاره شنیدید ؟

2 . بعد ، چرا همه سرخوشند؟ منظورم ، نشاط ، نیست ها ! دقیقا منظورم سرخوشی و بی خیالی ِخارج از فضای جنگ است .

3 . دیدید این برج های قدیمی گِلی با دیوارهای بلند ِ (همان حصارها)  ابتدای شهر را ، که دروازه ی شهر را درست می کردند ؟...خوب ... فضای بازی که صحنه های فیلم را پر کردند ، ورودی اش مثل همان هاست !!! حالا به نظرتون این ها دارند کجا می جنگند ؟ یا دفاع می کنند ؟؟

4 . بازه ی زمانی اش ؟ اول ِجنگ است ؟ آخرش ؟ اگر اول جنگ است که تا جایی که ما می دانیم ، وقت برای خوردن ِ آب گوشت ! آن هم سر ِسفره با سبزی و مراسم کوبیدن پیاز ! نبوده . اصلا آب گوشت نبوده !!

5 . این آدم ها ، آن جا ، دقیقا وظیفه شون چیست ؟

و خیلی سوال های دیگر که امیدوارم جوابی تا آخر سریال بگیرم .

 برادر جانبازم چند باری سریال را تماشا کرده ، یک بار پرسید : این سریال طنزه ؟ پرسیدم : چه طور ؟

گفت : آخه بیش تر شبیه شوخیه ! این خبرا نبوده ، جبهه !

یکی از مهمان های برنامه ی راز ، درباره ی سریالی که جمعه شب ها پخش می شد و قسمتی اش مربوط به دوران جنگ بود (اسمش رو که می دونید) می گفت :برای اینکه خرمشهر سقوط نکنه توو جاده خرمشهر، بنا بود بچه ها ، یک شبانه روز اون جا بمونن . یک روزشون شد ، هفت شبانه روز !!!

بچه ها با بدترین وضع ممکن بدون دسترسی به هیچ امکانی موندن و مقاوت کردن . خیلی ها دچار اسهال خونی شدن ، بوی تعفن همه جا رو گرفته بود . بچه ها به حالتی دراز کشیده بودن و خودشون رو جمع کرده بودن که بوی تعفن ، بغل دستی اش رو اذیت نکنه !! حتی نمی شد سر بلند کنن و بایستند تا دشمن متوجه نشه کسی هست ! با این وضع افتضاح ، بچه ها مقاومت کردن ! اون وقت توی همین سریال ، نشون می دن با هم قدم می زنن و ماهی می گیرن !! بین راه که دارن می رن ، درد دل می کنن و همدیگه رو نصیحت می کنن و ...

چرا چیزی که من الان از تلویزیون می بینم ، با خاطراتی که برادر پاسدارم از جنگ تعریف می کند ، تفاوتش زمین تا آسمانی است ؟ یک  " شوخی یا افسانه ی هنری " را باور کنم یا واقعیت های تلخ تجربه شده ی برادرم را؟